پارت۶۵

۵ماه قبل
-میری
-اره میخوام برم ایران
-هنوز وقت هست بمونی ها
-میخوام برم کورش
-برو عزیزم بدون هروقت برگردی منتظرت میمونم
-خدافظ عزیزم
-خدافظ
۳۰ دقیقه بعد
به هواپیما رسیدم رفتم بالا اول خوشحال بودم ولی بعد شروع کردم گریه کردن به خودم انگیزه دادم وقتی رسیدم و رفتم خونم بوی کورشو حس کردم خوابیدم که از سرم بپره من که عاشقش نبودم فقط بهش عادت کردم
وقتی از خواب بیدار شدم نازی رو دیدم که تو آشپزخونس
-نازنینن
-جانممم زندگیممم
-دلم تن‌شده بود برات
-منممم
حدود ۴ ماه میگذره که من با دلتنگی میخوابم و نازنین همش دلداریم میده
-نازنین بس کن من عاشقش نشدم فقط وابستش شدم
-رها با خودت روراست باش تو آدمی هشتی که وابسته شی؟؟؟؟ نهه تو اینجوری نیستی نکنه خودتو یادت رفته این فقط حس دوست داشتنه
-نه نه نباید عاشق یه مافیا بشم نباید عاشق آدمی شم که قاچاق آدم میکنه نه نههه
-اروم باش رها
۵ ماه من تو ایران اینجوری میگذره و من ماه آخر یقین پیدا میکنم که اره من واقعا عاشق شدم و به این نتیجه می‌رسم که برم پیشش خودم با پای خودم حس عجیبیه
شرط:
یه فالور اضافه بشه
لایکا این پست به ۱۰ برسه
کامنتا به بیست برسه
دوستتون دارم ❤
دیدگاه ها (۲۲)

پارت۶۶(شرطا نرسید ولی خب)

پارت۶۷ (ساعت ۱)

پارت۶۴

خدایی کاری ندارما ولی یه مشت منحرف دور هم جمع شدیم

عشق چیز خوبیه پارت ۷ که یهو جونگکوک اومد توی اتاق هی نزدیک و...

پارت ۴۱پادشاه: به عنوان مجازاتت پارک جیمین م..... ات: لطفا.....

game of love and hate(part 19)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط